loading...
خبر و تصاویر هنرمندان
ads
top movies




علیرضا پورشیوا بازدید : 361 چهارشنبه 29 بهمن 1393 نظرات (0)

قیمت 13000 تومان

ویژگی های کلیدی:

http://dayanshop.com/uploads/icon/tick.pngمولف: نرگس آبیار
http://dayanshop.com/uploads/icon/tick.pngناشر کتاب : سوره مهر
http://dayanshop.com/uploads/icon/tick.pngنوع جلد: شومیز
http://dayanshop.com/uploads/icon/tick.pngقطع: رقعی
http://dayanshop.com/uploads/icon/tick.pngزبان کتاب: فارسی
http://dayanshop.com/uploads/icon/tick.pngسال نشر: 1393
http://dayanshop.com/uploads/icon/tick.pngشمارگان: 2500
http://dayanshop.com/uploads/icon/tick.pngچاپ جاری: 1
http://dayanshop.com/uploads/icon/tick.pngتعداد صفحات: 267
http://dayanshop.com/uploads/icon/tick.pngوزن(گرم): 329
http://dayanshop.com/uploads/icon/tick.pngشابک:978-600-175-826-3

خــــرید کــتاب

معرفی کتاب

نرگس آبیار، اولین کارهای تحقیقاتی برای نوشتن این کتاب را از سال 1380 آغاز کرده که اولین چاپ آن در سال 1385 با عنوان «چشم سوم» منتشر شده است. این کتاب به رغم اینکه در همان سال ها کاندیدای دریافت جایزه کتاب سال دفاع مقدس شد، اما آن گونه که باید مورد توجه قرار نگرفت و دیده نشد. بعد از اکران فیلم «شیار 143» و با توجه به اینکه فیلم بر اساس کتاب ساخته شده بود، این کتاب دوباره با عنوان فیلم، چاپ و منتشر شد.

کتاب، ماجرای 13 نوجوان رزمنده است که به جنگ می روند؛ اما شخصیت جالبی که در این کتاب بیشتر به آن پرداخته می شود، مادر یکی از این نوجوانان است؛ با توجه به شناختی که نویسنده از مادران منتظر دارد و از نزدیک حس آنها را لمس کرده، یک مادر را از راویان اصلی این داستان قرار داده است.

کتاب «شیار 143» ویژگی های ادبی خاص خودش را دارد، به طوری که نویسنده مجال شخصیت پردازی را در این کتاب داشتیه است، اما طبیعتاً فیلم دارای آن قوت شخصیت پردازی که در کتاب بیان شده نیست. همچنین کتاب بخش هایی دارد که در فیلم به آن اشاره نشده، مانند بخش هایی درباره عملیات والفجر مقدماتی و ماجرای اسارت؛ به همین خاطر افرادی که می خواهند مستند واقعی و دقیق تری را از این ماجرا بدانند، می توانند به کتاب مراجعه کنند.
شاید در گذشته فیلم هایی که در حوزه دفاع مقدس ساخته می شد، برای قشر خاصی بود و مخاطبان خاص خود را داشت، اما این فیلم و به تبع آن این کتاب، متعلق به همه اقشار جامعه است و چاپ و انتشار کتاب «شیار 143» به ماندگارتر شدن این اثر کمک شایانی خواهد کرد

01

قیمت 13000 تومان

برای خرید روی لینک زیر کلیک کنید

خرید آنلاین

 

05

در محل پس از تحویل
فوری به سراسرکشور توسط سامانه های حمل و نقل
پشتیبانی محصولات قبل و بعد از ارسال

 

امکان رهگیری آنلاین کلیه سفارشات پس از ارسال
گارانتی تحویل 72 ساعت
05

 

 

خرید این محصول

 

نگاهی به نویسنده:

نوشتن بیش از سی جلد کتاب در قالب رمان و داستان خود می‌تواند نشانی از گره خوردن ادبیات با زندگی هر آدمی باشد. نرگس آبیار در سال ۱۳۴۹ در شهر تهران به دنیا آمده است. او علاوه بر نوشتن داستان، هفت فیلم داستانی و مستند و دو فیلم سینمایی «شیار ۱۴۳» و « اشیاء از آنچه می‌بینید به شما نزدیکترند» را نیز کارگردانی کرده که برخی از آن‌ها تاکنون جوایز داخلی و خارجی فراوانی کسب کرده‌اند. آبیار فارغ‌التحصیل کارشناسی ادبیات فارسی است.
نرگس آبیار: رمان «شیار۱۴۳» را در سال ۱۳۸۱ نوشتم که در آن سال‌ها با عنوان «چشم سوم» منتشر شد. برای نوشتن این رمان به شهرستان بیجار رفتم، چون برای نوشتن هر داستان تحقیقات زیادی انجام می‌دادم و سعی می‌کردم با دانش کافی در مورد آن موضوع بنویسم.
 قصه این رمان ماجرای ۱۳ نوجوان بود که ۶ نفرآن‌ها اسیر می‌شوند، ۶ نفر باز می‌گردند و یک نفر زخمی می‌شود. قصه مادر یکی از این نوجوان‌ها برای من جالب بود، همان مادری که ۱۵ سال رادیو به کمر می‌بست و در فیلم « شیار ۱۴۳» هم به او پرداخته‌‌ام.
اخترنیازپور (مادرشهید «محمدجعفر رضایی» که شخصیت اختر داستان براساس زندگی او نوشته شده است): ۲۲بهمن (اول انقلاب) بود که محمدجعفر برای عملیات والفجر رفت. می‌خواست کلاس ۱۲ را بخواند که رفت. من ۱۵ سال چشم‌انتظارش بودم. بعد از ۱۵ سال استخوان و پلاکش را برایم آوردند. آن شبی که جسد را آورده بودند، نمی‌دانستم مرده است. در خانه نشسته بودم، دامادم آمد و گفت: جعفر را آوردند، من فکر کردم زنده است که آمده. یک وقت دیدم همه فامیل‌ جمع شدند و آمدند خانه ما. به همراه فامیل رفتیم بنیاد شهید، دیدیم جنازه‌اش آنجاست. من نمی‌دانستم میان آن تابوت‌ها کدام‌یک محمدجعفر است.... یک تابوت را باز کردند...استخوان‌ها در تابوت بود و پلاکش روی استخوان‌ها. با دیدن جنازه و استخوان‌هایش خیالم راحت شد و گفتم الحمدلله برای راه دین و اسلام رفته و جایی نرفته که باعث ناراحتی من شود.
از کتاب:
دست برد و جمجمه را برداشت. « این از آن جعفر بوده یعنی؟ این استخوان یعنی... روزی میان سر جعفر بوده؟...یعنی از آن دو سوراخ... به من نگاه می‌کرد و می‌خندید؟... ابروهای پیوندی‌اش پس کجا بود؟ گونه‌های سرخ و همیشه شرم‍‌‌زده‌اش؟...» دست‌های اختر لرزید و سست شد. با دست‌های لرزان، دستمال سبزی از زیر جلیقه‌اش درآورد. جمجمه را مثل شیئی مقدس و با عظمت روی دستمال گذاشت. دست‌هایش هنوز می‌لرزید. جمجمه را نگاه کرد و لب‌هایش را جلو آورد.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • فروش شارژ
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1235
  • کل نظرات : 120
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 114
  • آی پی امروز : 53
  • آی پی دیروز : 119
  • بازدید امروز : 1,446
  • باردید دیروز : 202
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2,029
  • بازدید ماه : 6,126
  • بازدید سال : 34,168
  • بازدید کلی : 4,113,479
  • فروش عینک با قیمت مناسب